اوّلًا، قبولِ درد است...
ثانياً، گماشتن همّت به علاج است...
ثالثاً، بيدار شدن روحِ كار در جوانان حوزه است...
رابعاً، مركزى به طور مشخّص، متصدّىِ سررشته دارِ انجامِ اين كارها شود...
خامساً، ايجاد محيطهاى باز براى پرورش افكار است...
سادساً، تغيير جدّىِ كتب درسى است. مسألهى كتابهاى درسى را بايد جدّى گرفت. بايد كتابهاى درسى تغيير كند. بناى بر تغيير هم بايد بر صرفهجويى در وقت طلبه باشد. طلبهى ما «مُغنى» را مىخواند؛ در حالى كه همين مطالبى كه در «مُغنى» است؛ مقدار لازمِ آن در كتاب كوچكتر ديگرى وجود دارد كه به زبان خيلى خوبى نوشته شده...چرا ما بىخود، در «مُغنى» يا «مطوّل» اين همه وقت تلف كنيم؟ آنچه را كه بايد در «مطوّل» ياد گرفت، در كتابى حدود يك دهم «مطوّل» هست. آن را بخوانيد. چه لزومى دارد كه ما كتاب «معالم» را بر اساس اوّلين كتاب اصولى بخوانيم كه مثلًا متعلّق به چهار قرن پيش است؟... عبارات آن هم عبارات مشكلى است. چرا ما طلبه را به عبارت معطّل كنيم؟
امروز در دنيا تمرين مىكنند كه مشكلترين مطالب را به آسانترين زبانها بيان و فرموله كنند. رمز مىگذارند تا با گفتن يككلمه، مخاطب ده كلمه را بفهمد؛ اما ما بياييم عبارتِ مشكلى را براى بيان مطلبى انتخاب كنيم...ما چرا براى اين عبارت، طلبه را معطّل كنيم؟...اگر بتواند همهى اينها را در ظرف چهار سال بخواند، مگر عيب دارد؟...
سابعاً، ايجاد رشتههاى مستقل- مثل فقه- براى كلام است...
ثامناً، وارد كردن زبان بيگانه در درسهاى اجبارى حوزه است كه آن را مطرح كردم.
تاسعاً، تقسيم تدريجى طلّاب برحسب اهداف است.

