ابرقدرت صالح
روسیه و چین قطعنامه علیه سوریه را وتو کردند، روسیه و چین به مذاکره با ایران به جای صدور قطعنامه علیه برنامه هسته ای ایران تاکید کردند، روسیه ناوهای خود را به سمت آب های سوریه می برد، خبرها حاکی از این است که روسیه قصد دارد سامانه s300 را در سوریه نصب کند و...
با نگاه به این خبرها شاید این تحلیل سطحی و عامیانه به ذهن خطور کند که روسیه و چین، محور مقاومت را به عنوان یک کیسه شنی در مقابل خود و به عنوان محافظ در برابر غرب قرار داده اند برای کمتر ضربه خوردن، این کیسه ها را تقویت می کنند.
شاید روسیه و چین هم هدف خود را از این رفتارها، تحلیل بیان شده قرار دهند، اما در این میان مسایل دیگری هم وجود دارد که قابل تامل است.
هنگامی که در سال 1948، اسراییل در سازمان ملل به رسمت شناخته شد، امریکا،انگلیس و شوروی اولین کشورهایی بودند که این کشور جعلی را به رسمیت شناختند.یعنی بلوک شرق و بلوک غرب. وقتی در سال 1979، یک انقلاب در ایران به پیروزی رسید، بعد از تحریم ها و فشارها علیه ایران، یک کشور همسایه به ایران حمله کرد. در این جنگ هم بلوک شرق و هم بلوک غرب به اتفاق هم به اقدام علیه ایران پرداختند. این، تقابل یک کشور که به تازگی اعلام استقلال کرده و هیچ حامی جدی نداشت با یک جهان پر از تسلیجات و مهمات بود. اما ایران به تنهایی در مقابل تحریم ها و فشارها ایستاد و در جنگ با این دشمنان، یک تنه به پیروزی رسید.
چندی بعد بلوک شرق فروپاشید و جهان تک قطبی (مصطلح) ایجاد شد و استراتژیست های غربی شروع به رویاپردازی نمودند و این که لیبرال دموکراسی آخرین ایده بشری است و همه باید زیر بار این ایده بروند. با گذشت زمان، فرار مردم جهان از این ایدئولوژی آغاز شد و از همه مهم تر در امریکای لاتین که حیات خلوت ایالات متحده بود، جنبش های سوسیالیستی مقبولیت یافتند و از داخل ایالت متحده هم کم کم استراتژیست ها شروع به پس گرفتن حرف های خود کردند.(فوکویاما، کتاب خارج از کنترل برژینسکی و ...) اما در این سوی جهان هم اتفاقات جالبی در حال رخ دادن بود. انقلاب اسلامی ایران به سرعت در حال پشرفت بود و تفکر خود را در منطقه پرورش می داد. در واقع یک جبهه مقاومت در حال شکل گیری بود و هم چنان ادامه دارد.
کشورهای بلوک شرق هم که در مسایل کلان با امریکا همراهی می کردند و همیشه همراه بودند، هرکدام به سمتی رفتند و راه جداگانه ای برای خود برگزیدند. نتیجه طبیعی این امر پراکندگی قدرت است.
حال این سوال مطرح می شود که کشوری که به تنهایی در برابر تجمع قدرت در یک جبهه ایستادگی کرد، اکنون در برابر قدرت های پراکنده، آیا یارای مقاومت و ایستادگی ندارد؟
نکته دیگر تمایل مردم جهان به دین اسلام است. صحبت های آقای هانتینگتون را به خاطر بیاوریم که از مسلمان شدن امریکا در طی سال های 2050تا 2070 نگران بود. آمارهای موجود هم نشان می دهد که نه تنها اروپا بلکه روسیه هم دچار یک اشغال خاموش توسط مسلمانان می شود.لازم به یادآوری این نکته به سران روسیه است که آقای رابرت گیتس چند سال گذشته بود که اظهار نگرانی کرده بود که نتیجه برخورد با ایران، شنیدن فریادهای فرزندان انقلاب ایران از درون امریکا باشد و موارد دیگر که برای جلوگیری از اطاله کلام از آنها صرف نظرمی شود.
ضعفی که همیشه برای سران کشورهای جهان قابل بیان بوده و هست، این است که تمام محاسبات را برمبنای مسایل مادی انجام می دهند. روسیه و چین از این نکته غافلند که محور مقاومت نه تنها یک کیسه شنی نیست، بلکه هم ایران از گذشته قدرتمندتر شده است، هم حامیان جدیدی پیدا کرده است(مثل حزب ا... و...) و هم در مقابل خود پراکندگی قدرت را پیش رو دارد و این نه تنها حکم یک کیسه شنی را ندارد، بلکه می رود تا خود یک ابرقدرت شود و روزی می رسد که همین روسیه و چین هم باید به این ایدئولوژی مد نظر اسلام تن در بدهند.

